حواس و حافظه
چند وقته خواب هایی که دیدم رو ننوشتم..
چند وقته وضعیت حواس و حافظم بدتر شده.. قبلا چیزهای کوچک یادم میرفت ولی حالا وقتی دیدم تو مهمونی های عید و قبل از عید کلی از خاطراتی که دیگران تعریف میکنن من یادم نمیاد، یجورایی دلم بحال خودم سوخت..
هم متاسف شدم.. و هم الان فکر میکنم با اینکه شاید من خیلی مقصرم در این حال، اما شاید این خواست خداست و خیری درش هست که من گذشته رو یادم نمیاد. ذهنم یجوری شده که انگار به بخش نسبتا زیادی از گذشته های حافظم دسترسی ندارم. بعضی چیزا رو میدونم تو ذهنمه اما یادم نمیاد یا بسختی یادم میاد. یعضی چیزا هم کلا یادم نیست و وقتی کسی میگه میفهمم چیزی بوده که من یادم نیست. بعد کم کم که میگن یکمی کمرنگش یادم میاد، گاهی هم نمیاد!
اینم شرح وضعیت حافظم...
دوستم و یه استادمم مثل من هستن، با این تفاوت ک برا اونا مهم نیست، اما من حدودا هفته ای 7 بار بهش فکر میکنم!
اوایل یکی از دوستام میگفت ک مال اینه که تکرار میکنی که حواس ندارم و .. فکر میکرد مال اینه که خودم میخوام یا ذهنیتمه. ولی واقعیت اینه ک گاهی حواس پرتیم عود میکنه و گاهی نه.. و من تفاوتش رو میبینم
امروزم یادم رفت کلاس داشتم و خواب موندم...
کندر میخورم که بهتر شم
